یا نــــور
دستمال کاغذی به اشک گفت :
قطره قطره ات طلاست یک کم از طلای خود حراج می کنی ؟
عاشقــــــــــــم
بامن ازدواج می کنی ؟
اشک گفت :ازدواج اشک و دستمال ِکاغذی !
تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی !
توی ازدواج ماتو مچاله میشوی چرک می شوی
و تکه ای زباله می شوی پس برو و بی خیال باش
عاشقــی کجاست ؟
تو فقط دستمال باش !
دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کردو گریه کرد وگریه کــرد
در تن سفید و نازکش دوید خون ِدرد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکه ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگر چه توی سطل آشغال پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که درمیان قلب خود دانه های اشـک کاشت .
12338 بازدید
3 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
14 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian